خاطره روزنوشت شهيد کرامت اله زارعيان «6»
شهيد «کرامتاله زارعيان» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «در اعزام نيرو به ما گفتند برويد کیفتان را از مسجد بياوريد و وقتی که آورديم گفتند که مسئول شما رفته پايگاهِ منتظران شهادت تا برای شما برگه بگيرد و بايد بيايد و من هم تا ساعت دو ايستادم و بعد نماز خواندم و...» متن کامل خاطره ششم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۸۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۰
خاطره روزنوشت شهيد کرامت اله زارعيان «5»
شهيد «کرامتاله زارعيان» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «صبح از خواب بيدار شدم وضو گرفتم نماز خواندم، بعد رفتم و از سنگر احسان اسلحه و کوله پشتی خودم را آوردم و پهلوی سنگر تدارکات گذاشتم و خودم اسلحه را آوردم گذاشتم سنگر و...» متن کامل خاطره پنجم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۸۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۷
خاطره روزنوشت شهيد کرامت اله زارعيان «4»
شهيد «کرامتاله زارعيان» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «رادار بعثیها منهدم شده بود. مهدی گفت: بيا برگرديم. و من گفتم: برويم خط. که گفتند خيلی دور است مجبور شديم پياده حرکت کرديم و...» متن کامل خاطره چهارم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۸۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۶
خاطره شهيد حبيباله کريمی قسمت «26»
شهيد «حبيباله کريمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «غار حرا از نظر استراتژيکی و فکر نظامی و به دليل اين که کفر قصد آسيب رساندن به پيامبر را داشتند خيلی جای زيبا و جالبی بود؛ اگر هم اکنون به يک دانشکده رفته نظامی در سراسر دنيا بگويند بين اين همه کوه و غار جايی با چنين مشخصاتی پيدا کنيد فکر نمیکنم بتوان جايی به اين خوبی پيدا کنيد...» قسمت بیست و ششم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۱۱۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۸
خاطره شهيد حبيباله کريمی قسمت «25»
شهيد «حبيباله کريمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «فضای معنوی منا و سخنرانی و توسلی که برادران بعثه امام ترتيب داده بودند، جداً انسان را بهياد شب عمليات در جبههها میانداخت و هر وقت از شب که نگاه میکردی تا صبح تعدادی از برادران با خدا راز و نياز میکردند، زيرا همه میخواستند از همهی دقايق که در اين وادی ملکوتی هستند استفاده کنند...» قسمت بیست و پنجم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۱۱۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۷
خاطره شهيد داراب حسينی «3»
خواهر شهيد «داراب حسينی» در خاطرهای نقل میکند: «امتحانات خرداد ماه تمام شده بود. آن روز مادر برای کاری به شیراز رفت. داراب به محض خروج مادر از خانه به من گفت...» خاطره سوم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۷۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۱
شهید «خداکرم کشاورزی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «صبح که از خواب پا شدم ديدم که همه ازدحام کردند و دارند با همکاری يکديگر یک سنگر میسازند پس از ساعتی پيش آنها رفتم و سوال کردم اين را برای چه میخواهید؟ گفتند: برای نمازخانه و...» متن کامل خاطره چهارم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۰۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۲
شهید «خداکرم کشاورزی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «به سنگر فرماندهی رفتيم کمی به آنها در ساختن سنگر کمک کرديم و دوباره به سنگر برگشتم و اين چند کلمه را يادداشت کردم خدايا هرچه زودتر ايران را پیروز گردان و...» متن کامل خاطره سوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۰۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۱
شهید «خداکرم کشاورزی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «شب ساعت 8 باران شروع شد که تا نزديک صبح ادامه داشت. من در اين روز تامين بودم که ساعت 7 صبح از خواب بيدار شدم، پس از شستن دستها و صورتم وسايل انفرادی را مهيا کردم و...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۰۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۰
خاطرهای از شهيد محمود عابری «1»
شهيد «محمود عابری» در خواهر شهید محمود عابری در خاطرهای نقل میکند: «محمود 16 سال بود با اینکه به سن قانونی نرسیده بود، سنش را یک سال بزرگتر کرد تا بتواند عازم جبهه شود...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۶۸۷۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۵
خاطره شهيد منوچهر الهياری «3»
شهيد «منوچهر الهياری» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «پس از اين که مدتی در تهران يعنی در پادگان امام حسين(ع) منطقهای که بايد برويم مشخص شد و مسير ما اهواز بود بلی با چنان شوق و اشتياقی با افکار وارد اهواز شديم که...» قسمت سوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۹۳۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۱۷
خاطره شهيد حبيب الله کريمی «4»
شهيد حاج «حبيب الله کريمی» در دفتر یادداشت خود از خاطرات روزهای حج مینویسد: «بنای مسجدالنبی دارای مشخصاتی میباشد که ذکر آن فکر میکنم جالب باشد: 1- سه کروکی موسوم است که مقبره رسول الله با خانه که قبلاً در آن زندگانی میکردند بدين شکل بوده است که...» قسمت چهارم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۶۸۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۰
شهید «خداداد قشقايی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «دعای کميل را به همراه زوار ايرانی در زينبيه خوانديم که حس حال خوبی داشت. بعد از اتمام دعا مراسم سينهزنی و بعد...» متن کامل خاطره چهارم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۳۰۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۱
مناجات شهيد کیانی «1»
شهيد «داریوش کیانی» در دفترچه یادداشت خود می نویسد: «بارالها از تو مسئلت میکنم به حق تجليات رويت و انوار قدست و با زاری از تو میخواهم که...» متن کامل مناجات اول این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۷۹۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۹
خاطره شهيد ارجمندی «2»
شهيد «بهرام ارجمندی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «ما عمليات را شروع کرديم و از کانالهای دشمن گذشتيم و اين کانال 8 متر عرض و 3 متر طول را که با سيمهای خاردار و مينهای ضد نفر بر پر کرده بودند...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۷۹۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۹
خاطرهای از شهید بهمن امیری قسمت 27
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «صبح زود 15بهمن 1361 از خواب مادرم صدايم زد. بلند شدم و نماز خواندم و صبحانه هم خوردم و حرکت کردم تا با برادرم...» متن کامل خاطره بیست و هفتم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۱۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۴
خاطرهای از شهید بهمن امیری قسمت 25
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «بد نيست خاطرهای ياد نرفتنی از شهيد گلگون کفن سيد اسداله اسلامی آن مرد تقوا و عمل و ياد نرفتنی بنويسم. آن بنده خالصی که تا آخرين لحظات عمر بسيار کم ولی پر ارزشش...» متن کامل خاطره بیست و پنجم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۱۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۲
خاطرهای از شهید بهمن امیری «24»
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «امروز خبر مفقود الاثر شدن دو تن از سربازان حضرت مهدی(عج) که با آنها آشنايی داشتم به گوشم رسيد خيلی در روحيهام اثر گذاشت و...» متن کامل خاطره بیست و چهارم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۳۷۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۵
خاطرهای از شهید بهمن امیری «19»
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «از شهرهای خرمشهر و آبادان گذشتيم، به سوی هويزه در حرکت بوديم، در کنار جاده هفت شهيد گمنام را در کنار همديگر به خاک سپرده بودند. شهيدانی که مادرانشان در انتظار بازگشت آنها میباشند اما...» متن کامل خاطره نوزدهم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۳۶۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۷
خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «24»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «ساعت 11 بود که داشتیم به روشی سنتی آب گرم میکردیم که حمام کنیم. اول برادر حمید حمام کرد و بعد هم یکی از برادران همرزم دیگرمون سر و صورت خودش را شست و نوبت من که رسید...» قسمت بیست و چهارم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۳۳۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۶